Kafka e la bambola viaggiatrice

پایان موازی اگه کافکا یه آدم معمولی بود، مثل یکی از ما، احتمالاً داستان به شکل زیر در می اومد: کافکا: چرا گریه می کنی دختر کوچولو؟ کسی اذیتت کرده؟ دختر: نه. کافکا: گم شدی؟ دختر: من نه. کافکا: تو نه؟ پس کی؟ دختر: عروسکم. کافکا: عروسکت گم شده؟ آخرین بار کجا دیدیش؟ دختر: رو نیمکت. کافکا: خودت چی کار می کردی؟ دختر Leggi tutto

Una novela basada en hechos reales. Una bonita historia sobre como un hombre quiere hacer feliz a una niña que ha perdido su muñeca. Aunque tengo que decir que a veces olía un poco a pederastia, ejem, creo que fue bastante tierno por parte del autor (Kafka) hacer lo que hizo. ¿Y qué hizo? Escribir a El Leggi tutto

Una narrativa tierna, dulce, sencilla y bien cuidada. Me sorprendió este autor, hace tiempo le tenía el ojo puesto a este libro, y no me ha decepcionado. "Los pequeños quieren creer. Necesitan creer. En su mundo no existe, todavía, la desconfianza humana. Es un universo de soles y lunas, día

اينکه مردي مثل کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش رو صرف شاد کردن دل کودک ناشناسی کنه که عروسکش رو گم کرده و بخاطرش داره گریه و بیتابی میکنه واقعا تاثیرگذاره....کافکا نقش نامه رسان عروسکها رو عهده دار میشه و هر روز نامه ای از طرف عروسک برای دختربچه مینویسه و براش میبره و میخونه تا اون رو کم کم به این Leggi tutto

سزار آیرا در مقاله ای درسال 2004 از ارتباط کافکا و دختر بچه ای در پارک صحبت میکنه که این موضوع رو از زبان دورا دیمانت(همنشین کافکا) بیان میکنه اتفاقي كه درست در سال آخر عمر كافكا اتفاق ميوفته و اينطور شروع ميشه كه فرانتس كافكا زماني كه توي پارك قدم ميزده با گريه هاي دختري مواجه ميشه كه عروسكش رو گم ك Leggi tutto